حتماً طوری شده! چرا کسی نمیآید بیدارم کند؟ همهی صورتهای مالی تکمیل شده و فردا باید به مدیرعامل گزارش کنم! حتماً از سرعت عمل من خوشش میآید! هوا حسابی گرم شده، کاش میتوانستم بلند شوم و پنجره را باز کنم. شاید هنوز صبح نشده. شاید فقط نیم ساعت به خواب رفتهام اما انگار ده دوازده ساعت تمام خوابیدهام. دیرم نشده باشد! ماه گذشته سه بار مرخصی گرفتم. امروز حتماً باید به موقع به جلسه برسم. دست و پاهایم عجیب کرخت شده. هیچ صدایی نمیشنوم! هوا سنگین شده خیلی. شاید شب زلزله آمده و الان زیر خروارها خاک و آجر ماندهام! شاید هم تا حالا مرده باشم! اگر مرگ همینطور باشد خیلی خوب است. فقط نمیدانم چرا نمیتوانم تکان بخورم. کیفم را کجا گذاشتهام ... پروندهها را دیشب دم دست گذاشتم وقت تلف نکنم. اما چه اتفاقی افتاده. هیچ چیز سر جایش نیست. باید هر طور شده چشمم را باز کنم و از سر جایم بلند شوم.
جسد تکانی خورد و گردنش را بالا آورد. پاهایش را از تخت آویزان کرد و بلند شد نشست. کورمال کورمال روی تخت و میز کنار تخت دست کشید.